هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ...

ساخت وبلاگ

يني يك روز مياد كه من بدون استرس تا ساعت ١٠ صبح بخابم؟ 

زنده هستم كه همچي روزي رو ببينم؟

پ.ن: چرا من بايد هر روز خدا ساعت ٤ صبح بيدار شم؟ چرا؟ 

چرا هر شب بايد كابوس ببينم كه خواب موندم؟ چرا با هر زنگ آلارم شيش متر بپرم بالا؟ چرا بايد ساعت ٨ شب بخابم كه فردا تو كشيك ٣٦ ساعته خوابم نياد؟ چرا من مثه ادم زندگي نميكنم؟ چرا انقدر خودازارم؟ 

هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 11:29

تو یادت نمی آید من خوب به خاطر دارم... پاییز بود و باران میبارید! چاله چوله های حیاط مدرسه پر از آب و گل میشد! منتظر میشدیم زنگ بخورد...همه میدویدیم به حیاط برسیم... از دور آماده میشدیم و میپریدیم توی آب و گل...همه مسخره مان میکردن! ولی من به عشق خنده ی تو با هیجان میپریدم وخودم را گلی میکردم!زنگ زیست و هیجان و جو من برای خواندن! و تو میخندیدی به یوکریوت من!زنگ ریاضی نفست در سینه حبس میشدتا زودتر حل کنی وجعفری مهر رتبه ی خوب را پیشانی ات بزند و تو غرق خوشحالی میشدی...زنگ ادبیات و هیجان تو برای خواندن و دعا دعای من که خدیجه نخواند! و بدایع زهرا و ضایع کردنهای جهانیان...زنگ زبان! چقد خوش بودیم! معلم= چغندر! معلم=سیب زمینی!زنگ دینی! چقد دلت شور میزد که از تو نپرسد و من آرام برای همه و جعلنا میخواندم! یکی را داوطلب میکردیم و خودمان را آزاد!زنگ فیزیک و عتیقی! عتیقی=دخترخاله! شیمی و چک کردن اخلاق پورحسینی! پورحسینی= آدامس ستیز!میبینی چقد خوب یادم است... حتی یک لحظه نگاهم را از تو برنداشتم!تو یادت نمی آید و من خوب به خاطر دارم...بـــــــــــاور ندارم جداییمان را از دنیای قشنگ کودکی و بازیگوشی...جداییمان را ازهم!به التماس پشت حرفهایم! به یادم بمـــــــــان! آن لحظه ای که برایت غریبه ای بس آشنایم... هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:58

تو یادت نمی آید من خوب به خاطر دارم... پاییز بود و باران میبارید! چاله چوله های حیاط مدرسه پر از آب و گل میشد! منتظر میشدیم زنگ بخورد...همه میدویدیم به حیاط برسیم... از دور آماده میشدیم و میپریدیم توی آب و گل...همه مسخره مان میکردن! ولی من به عشق خنده ی تو با هیجان میپریدم وخودم را گلی میکردم!زنگ زیست و هیجان و جو من برای خواندن! و تو میخندیدی به یوکریوت من!زنگ ریاضی نفست در سینه حبس میشدتا زودتر حل کنی وجعفری مهر رتبه ی خوب را پیشانی ات بزند و تو غرق خوشحالی میشدی...زنگ ادبیات و هیجان تو برای خواندن و دعا دعای من که خدیجه نخواند! و بدایع زهرا و ضایع کردنهای جهانیان...زنگ زبان! چقد خوش بودیم! معلم= چغندر! معلم=سیب زمینی!زنگ دینی! چقد دلت شور میزد که از تو نپرسد و من آرام برای همه و جعلنا میخواندم! یکی را داوطلب میکردیم و خودمان را آزاد!زنگ فیزیک و عتیقی! عتیقی=دخترخاله! شیمی و چک کردن اخلاق پورحسینی! پورحسینی= آدامس ستیز!میبینی چقد خوب یادم است... حتی یک لحظه نگاهم را از تو برنداشتم!تو یادت نمی آید و من خوب به خاطر دارم...بـــــــــــاور ندارم جداییمان را از دنیای قشنگ کودکی و بازیگوشی...جداییمان را ازهم!به التماس پشت حرفهایم! به یادم بمـــــــــان! آن لحظه ای که برایت غریبه ای بس آشنایم... هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:58

باوفای من !23/1/99 _ 1:35 بامداد تو لب تابم با کارهای پایان نامه م کشتی میگرفتم که وقتی دیدم لامصب چقد کار داره دستم ناخودآگاه اومد و این صفحه رو باز کرد ! مغز مریضم نشست و همه ی کامنت های بود و نبود خوند ... و هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 91 تاريخ : دوشنبه 1 ارديبهشت 1399 ساعت: 11:20

خب شاید خنده دار باشه ! که من هنوز اینجا رو باور دارم تو این زمان یعنی 97/10/25 (که دقیقا فردا کشیک بخش قلبم!) و این تو مکان ( نشستم وسط گل قالی خونه خودم ! ) و تو این سن! ( تقریبا 24 سالمه) ... تو ای هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 18:14

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرورفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی دمار از هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 18:26

تو یادت نمی آید من خوب به خاطر دارم... پاییز بود و باران میبارید! چاله چوله های حیاط مدرسه پر از آب و گل میشد! منتظر میشدیم زنگ بخورد...همه میدویدیم به حیاط برسیم... از دور آماده میشدیم و میپریدیم توی آب و گل...همه مسخره مان میکردن! ولی من به عشق خنده ی تو با هیجان میپریدم وخودم را گلی میکردم!زنگ زیست و هیجان و جو من برای خواندن! و تو میخندیدی به یوکریوت من!زنگ ریاضی نفست در سینه حب هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 98 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 18:26

آتشِ شعله ور عشق و سادگی

در دلهایمان

 صادقانه دوستی هامان را نگاشتیم 

بر دل یک صفحه ی به اصطلاح مجازی !

زمان گذشت و گذشت 

بزرگ و بزرگ تر شدیم ...

چه ماند ؟ 

جز خاکستر خاطراتمان ... 

+ سحر 

+ نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 23:40&nbsp توسط همین دُکترچه ها  | 
هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : گفتم,جریان,باشین, نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 18:26

درسته كه تاريخ انقضاي وبمون گذشته ، ولي دوستي مون انقضا نداره ...  درسته كه بلاگفا بي رحم شده و ارشيوهاي وب هاشو پاك كرده ، ولي ارشيو اين وب هنوز پر از خاطره س ...  درسته كه بزرگ شديم ، ولي اينجا هنوز بوي ناب بچگي ميده ...  درسته كه زمونه آدما رو عوض ميكنه، ولي نميتونه بعضي دوست داشتن ها رو تو دلشون كمرنگ كنه !  درسته كه من (سحر)، مهناز، فاطمه، هر كدوممون يك وب جدا داريم ، ولي هنوز اين هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : صحيح, نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 18:26

چهار سال گذشته ...  و من شاید چهار ساله که ننوشته باشم ... از دلم !  انقدر فضای مجازی بزرگ شده که نباید انتظار داشته باشم که هنوزم دوستای قدیمی به این وب سر بزنن !  اما هنوزهم صمیمیت و خاطره باری های اینجا می ارزه به هرچی  تلگرام و اینستا و واتس و وایبر و .... هرچی که هست !  الان دیگه همه مون بزرگ شدیم ...  ازدواج کردیم  بچه داریم ...  دنیامون ازاون رویاهای صورتی فاصله گرفته . و حواسمو هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ......ادامه مطلب
ما را در سایت هر گوشه ی آن نیمکت ها یادیست ... دنبال می کنید

برچسب : تازه, نویسنده : madreseyemooshhaa بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 18:26